شعر سنگ مزار رهي معيري
الا اي رهگذر ، كز راه ياري
قدم بر تربت ما مي گذاري
در اينجا ، شاعري غمناك خفته است
رهي در سينه ي اين خاك خفته است
فروزان آتشي در سينه خاك
فرو خفته چو كل با سينه چاك
بزن آبي بر اين آتش خدا را
بنه مرهم ز اشكي داغ ما را
كه از روشندلي چون روز بوديم
به شبها شمع بزم افروز بوديم
چراغ شام تاري نيست ما را
كنون شمع مزاري نيست ما را
©***************©**************©
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 131
بازدید ماه : 523
بازدید کل : 92062
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1
Alternative content